محيا محيا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 روز سن داره

دختر كوچولوي من

19ماهگی محیا

محیا بعد از زدن امپول شب ها از خواب بلند می شه و می گه با گریه نزن نزن محیا به مامانم می گه ملوله(محبوبه) از علایق محیا کتابه که خیلی اروم ورق میزنه فقط گاهی پاره میکنه که سریع ورق میزنه من نبینم محیا تا بابا زهیر می بینه میگه بییم باجون محیا بخاری داغه دست نزنی چند دقیقه بعد مامان مامان داغ (خدارو شکر خاموش بود)
8 آذر 1393

18ماهگی محیا

              محیا در شمال با دیدن دریا حسابی هیجان زده شد و   با کمک بابا محمد خودش و خیس و شنی کرد (مهر93)  جواب محیا بعد از صدا کردنش:هان   کلمات جدید محیا:دوشت دارم -شلام- عکش تو (فقط  عکس خودش را هم می گه عکس تو) _ زهرا(به جای مامان ) محیا بعد از پاره کردن تسبیح الهه : بایی الا زد (برای اینکه همه الهه دعوا کنن که باهاش قهر کرده) دست در بینی کار جدید نی نی محیا بعد از خواب پریدن :زهرا دویدم بالای سرش دیدم با گریه می گه: ترسیده(یعنی خودش ترسیده) محیا علاقه زیادی به نماز خواندن داره و وقتی دید چادر نداره کیسه ...
10 آبان 1393

بدون عنوان

محیا از 15 ماهگی به بعد خیلی زبونش باز شده و گاهی آروم با خودش حرف می زنه و کلماتی مانند باجونو وماجون(باباجون ومامان جون)-پشتو(پرستو) و تکرار می کند. محیا به سوسک هم ارادت خاصی داره چند روز پیش جنازه سوسک از زمین برداشت که با جیغ من پرتش کرد و از اون روز کمی ترسیده و در خونه مرتب دنبال جوجو می گرده و هر چیز سیاه می بینه من را صدا می کنه محیا تبلیغ خیلی دوست داره و سریع خودش به تلویزیون می رسونه مخصوصا لوسی و موقع فیلم دیدن من تلویزیون خاموش می کنه که من هم یک دفعه این کار را با خودش کردم فریاد اعتراضش بلند شد. ...
15 مهر 1393

بدون عنوان

  محیا من در 16 ماهگی کلی کلمات جدید یاد گرفته شعر یک توپ دارم به کمک من کلماتی مانند ققلی .آبی و بابام عدی .مق تکرار می کنه دخترم تا کاری خلاف میلش باشه سریع شروع می کنه تو سر خودش می زنه امسال که محیا را مشهد بردیم حسابی با دیدن چراغ ها و شلوغی هیجان زده می شد و شروع به دویدن می کرد یه موقع هایی بر مب گشت گه مطمئن بشه دنبالش هستم   ...
26 شهريور 1393

بدون عنوان

محیا من در 15 ماهگی حسابی شیطون شده و سر همه چیز می ره از علایق اون پریز برقه که همه سیم ها رو از جا در میاره مخصوصا تلفن و تلویزیون را خودش روشن و خاموش می کنه کابینت سرگرمی دیگه محیاست مرتب سر قابلمه های مامان جون می ره کلمات جدید مانند بستنی(بس)و بیسکوییت(بیس)و ماش و... دخترم توپ بازی هم می کنه و با سجاد رقیب می شه محیا با شنیدن اسم حسبن از وقتی 9 ماهه بود سینه می زد و همه عاشق این کارش هستن اون هم خوشش میاد و ادامه میده و هر کار خوبی که می کنه برای خودش دست می زنه و به همه می گه دش وقتی به حرفش گوش نمی کنم شروع می کنه خودش می زنه   ...
6 شهريور 1393

محیا در 15ماهگی

بلاخره عشق مامان درشب قدر (23)قبل از رفتن به احیابعد از یک ساعت چرخیدن دور خود وتلاش برای راه رفتن  راه رفتن را اغاز کرد دستم بگرفتو پا به پا برد یعنی همین .دخترم دیر راه افتاد ولی سریع شروع به دویدن کرد دخترم به علت علاقه زیاد به حمام وعادت به شسته شدن در تشت در خونه مامان محبوبه با وجود تاریک بودن حمام رفت تو و شروع به اب بازی کرد دخترم از الان مستقله  و تنهایی حمام می ره دخترم شعر هم می خونه وقتی  می گیم: بعبعی می گه به به   دمبه داری نه نه از علایق دیگر محیا انگوره که بهش می گه ان دیروز می خواستیم بریم افطاری کفش پاش کردم دیدم خم شده و دمپایی من دستش گرفته و می گه کف یعنی...
6 مرداد 1393

بدون عنوان

                                          محیای من در یک سال و سه ماهگی با گرفتن دست مامان راه می ره فقط هیجان زده می شه و میدود ولی حتما باید یک انگشتم شده بگیره و به سرعت دور خودش می چرخه و خیلی دوست داره که راه بره محیا بوس هم می کنه فقط کلی آب دهن می چسبونه حرف های نا مفهوم هم زیاد می زنه                                 ...
21 تير 1393

بدون عنوان

          عزیز مامان  در یک سال و دو ماهگی من را با اسم صدا میکنه  و اسم الهه و سجاد هم تکرار می کنه ولی با وجود تلاش زیاد هنوز راه نیفتاده فقط چند قدم راه می ره و سریع می شینه دخترم علاقه زیاد به نون داره و با دیدن نون جیغ می زنه   ...
6 تير 1393

بدون عنوان

                            محیا کوچولوی من یک سال و یک ماهش و فقط با کمک راه می ره و چند ثانیه ای می ایسته کو چولوی من تمام حرفاشو با جیغ به ما می فهمونه تا ازش غافل می شم سر از دسشویی در میاره علت علاقش را نمی دونم کمی هم حس حسادت را داره یاد می گیره که خیلی ناراحت هستم         ...
9 خرداد 1393