محيا محيا ، تا این لحظه: 11 سال و 25 روز سن داره

دختر كوچولوي من

بدون عنوان

محیا بعد از کثیف کردن لباساش : مامان ببین چی کار کردی لباس بچه کثیف کردی دخترم خودش مخاطب قرار می ده : محلا خورده محلا بخوابه عکس محلا محیا بعد از دیدن سی دی کیتی : مهدی جان (کیتی جان) منو بخور تو شاد شی محیا و خوردن آلبالو : هستش نخورم خفه نشم محیا بعد از دعوا شدن : مامان دعوا نکن دختر خوبی محیا می گه مامان گریه کن تا من ادا گریه در میارم با ناراحتی می گه مامان گریه نکن بخند و خودش هم ادا گریه در میاره محیا در مشد : مامان این مشده این کربلاست مامان خیلی نماز خوندم . ...
22 تير 1394

بدون عنوان

محیا علاقه زیادی به مشهد داره و فکر می کنه همه مساجد هم مشهده و هر گنبدی که می بینه می گه مشده واکنش محیا با دیدن حرم امام حسین مامان این خیلی مشده محیا به بابا محمد می گه:بابا محمد محیا مشهد ببر باشه دخترم کامل از دو سالگی صلوات میفرسته و شعر های زیادی را کامل می خونه و با اقایون رابطه بدی داره محیا چند تا کلمه بد یاد گرفته که یادش هم نمیره و وقتی کسی حرف بد بزنه سریع می گه مامان حرف زشت زد فلفل بریز محیا بعد از شعر خوندن مامان دست کن محیا کنار ما نماز می خونه و موقع قنوت می گه حالا دست بالا و در رکوع می گه سبحان الله ...
9 تير 1394

محیا پرحرف

دخترم از دو سالگی به بعد حسابی زبونش باز شده و شعر های زیادی به تنهایی می خونه و با چند دفعه تکرار سریع حفظ می شه و به زودی شاهنامه می گه محیا در مهمونی روابط عمومی خوبی داره و حسابی ابراز وجود می کنه محیا موقع غذاخوردن خونه عمه بابا جون نوش جانت بخور - سجاد بخور نریزی محیا در مهد فقط سرسره بازی کرد و خیلی دل به کاردستی نمیداد ولی از جهت زبون از همه بهتر بود محیا بعد از پس دادن رو فرش مامانی و شستن فرش توسط بابایی گفت بابا عاشقتم محیا می گه مامان گریه کن تا گریه می کنم مامان گریه نکن محیا یعد از انجام کار بد مامان زهرا دعوا نکن دعوا کار بدیه     ...
30 خرداد 1394

محیا 25 ماهه

محیا به مهد مادر کودک میرود دخترم فقط فکر بازی با تاپ و سرسره است و یک کمی هم می ترسه ولی بر خلاف تصور من با بچه ها هم بازی نمیشه و فقط می گه خاله ستاره آهنگ بذار رفتیم هایپر برا محیا پوشک بخریم محیا به باباش گفت : زهیر دستت درد کنه محیا بعد از اومدن از پارک : مامان لاک پشت ببر پارک محیا بعد از شنیدن آهنگ بچه شیعه: من بچه شیعه علی دوست دارم سجاد و پرستو و عمه دوست دارم از علایق خستگی ناپذیر محیا نی نی ناز که حالا خودش به با نی نی راضی کرده وپای تلفن به الهه می گه براش نی نی ناز بخر بعد از لاک زدن پای محیا دیگه هر کس پاشو لاک میزنه می گه الهه زده محیا گوشی تا بر میداره می گه گوشی بابا و شروع می کنه حرف با با...
10 خرداد 1394

محیا دو ساله

طرز صدا کردن بابا توسط محیا:دایی حسین(دایی از سجاد یاد گرفته ولی حسین نمیدونم از کجا اومده) - اقا زهیر از شیر گرفتن محیا با سختی انجام شد دخترم بعد از چند هفته :مامان منه تلخ شده بد شده دوستش دارم و حسابی وابسته شده و حاضر نیست رو پا کسی بخوابه و همش میگه مامانش بده مامانش بخوابونه از علائق محیا نی نی نازه که مرتب می خواد که بذارم و اگر نذارم گریه می کنه و با شروع آهنگ خودش تکون میده اسم جدید محیا :گل پری    فامیل:سیاپوش محیا گوشی بر میداره می گه:سلام مهملون شما خوبی متشکرم شعر توپولی توپولی............مامان خوبیه میدوزه دونه دونه.....کامل یاد گرفته دخترم سوره یاد گرفته مختصر:بسم الله رحمان رحی...
14 ارديبهشت 1394

محیا در شرف 2 سالگی

محیا مثل طوطی هر چیزی که ما می گیم تکرار می کنه در ماشین موقع رفتن به عید دیدنی کلی ادرس به دایی مهدی داد که مهدی جان(از قول عمه زهره) مستقیم - راست - مهدی جان خطناکه نزنی دخترم روابط اجتماعی در مورد مردها ضعیفه شب ها می گه بچه ترسیده مصطفی تازگی هر چی می گم در جواب می گه نیمیخوام به ایشون گفتم منه تمام داره می شه تو بزرگ شدی در شرف دو سالگی دو روز مثل یک ماهه ها به من چسبیده ول نمی کنه موندم چه جوری از شیر بگیرمش  دست رو سرش گذاشتم می گه تب دارم  می گم بریم اقا دکتر می گه نیمیخوام ...
15 فروردين 1394

محیا 23 ماهه

محیا وقتی هنر نمایی می کنه:مامان نگا کن محیا هنگام غذا خوردن خونه عمه:سجاد نریزی و بعد از چنگ انداختن و دیدن گریه سجاد گفت :سجاد اوخ تدم محیا در چهار شنبه سوری بعد از کلی شاد شدن با ترکیدن اولین سیگارت گفت :نزن نزن و تا زمانیکه صدا میومد می گفت بچه ها نزن شعر جدید محیا که هنر باباش است :ای جونم عمرم نفسم بیا دادونم وقتی کاری انجام می دم واکنش محیا این است :مامان چی شد (فوزوله دختره دیگه) صحبت محیا با جارو برقی برای اینکه نترسه این راه کار را انجام دادیم و گفتیم جارو برقی این دختره خوبی (محیا:خ...
29 اسفند 1393