محيا محيا ، تا این لحظه: 11 سال و 26 روز سن داره

دختر كوچولوي من

محیا 23 ماهه

محیا وقتی هنر نمایی می کنه:مامان نگا کن محیا هنگام غذا خوردن خونه عمه:سجاد نریزی و بعد از چنگ انداختن و دیدن گریه سجاد گفت :سجاد اوخ تدم محیا در چهار شنبه سوری بعد از کلی شاد شدن با ترکیدن اولین سیگارت گفت :نزن نزن و تا زمانیکه صدا میومد می گفت بچه ها نزن شعر جدید محیا که هنر باباش است :ای جونم عمرم نفسم بیا دادونم وقتی کاری انجام می دم واکنش محیا این است :مامان چی شد (فوزوله دختره دیگه) صحبت محیا با جارو برقی برای اینکه نترسه این راه کار را انجام دادیم و گفتیم جارو برقی این دختره خوبی (محیا:خ...
29 اسفند 1393

محیا 22ماهه

واکنش محیا در ماشین:ماشینا بدو بدو بیب قشنگه محیا با دیدن ال سی دی های در خیابان:مامان خرابه(چون فیلم نشون نمی ده ) محیا برای خودش شعر عروسک قشنگ من قرمز پوشیده را کامل می خونه ولی وقتی ازش بخوای سکوت می کنه و جواب نمی ده واکنش محیا در شیرینی فروشی :محلا بخوره شیرینی بده بخوره دخترم خودش متکلم قرار میده و از کلماتی مانند محلا بخوابه . بخوره استفاده می کنه محیا در رختخواب به همراه بابا و تلاش برای کشوندن مامان برای خواب:زهرا بیا بچه خوابیده ترسیده محلا لالا داره خوابیده و بعد شروع میکنه لالایی قورباغه خوابید مثل همیشه برا خودش می خونه محیا تازگی پیشرفت داشته بهش می گم هاپو می گه :به به   جوجو می گه:به به ...
4 اسفند 1393

محیا 21 ماهه

                    محیا به تخم مرغ علاقه زیادی داره و می گه :مامان توپالوق بده محیا شمارش اعداد را خیلی زود یاد گرفت و تا 12 و خیلی سریع می شمره و فقط 8 هیچ موقع به حساب نمیاره. محیا یک مدت بود راه می رفت می گفت مهدی بیا بعدا فهمیدم از روی مداحی یاد گرفته و تا اذان می گن میره جلوی پنجره و می گه مامان الله اکبره و سریع می گرده دنبال چادرش یک کم هم دخترم ریاکار هم هست و جلوی بابابزرگ هاش بیشت این کارو می کنه و تند تند میره سجده و بلند می شه. عزیز مامان هر چیزی را که میریزه خودش هم سریع می گذاره سر جاش محیا وقتی مامان محبوبه می بینه می گه...
7 بهمن 1393

محیا 20 ماهه

محیا چند وقته شمردن تا 12 را یاد گرفته و صلوات هم می فرسته به این صورت(الحمه ممد وال ممد و عجل). محیا خیلی شعرهای جدید مثل جینگیلی الیسا هی . اتل توتوله یاد گرفته و مثل طوطی همه چیز تکرار می کنه. محیا مهارت با نی خوردن تازه یاد گرفته چون من بهش یاد ندادم. محیا عاشق شکلات است به خاطر شکلات بعد از گریه شدید با دکتر رفیق شد و باز شکلات می خواست. ...
20 دی 1393

بدون عنوان

محیا کلی شعر جدید یاد گرفته مثلا می گه :آلیسا جینگیلی آلیسا هی یا اتل متل توتوله گاو حسن نه شیر داره پدون انقازی پا ورچین(خلاصه یک شعر از محیا) محیا جون اسمت چیه:محلا شمارش اعداد را تا 8 یاد گرفته و مرتب تو خونه می گه اولی دومی و حلقه های ده تایی درست می کنه و هر جا اشتباه می کنه می گه نه و بعدی امتحان می کنه. اسم ممه از نظر محیا:منه محیا بعد از دیدن پول و عکس روی اون باجونه محیا از زبون سجاد به باباش دایی می گه محیا علاقه زیادی به صدای اذان و مشهد داره و تا عکس حرم و گنبد مسجد می بینه می گه مشده و با صدای اذان الله اکبره مامان پاشو   ...
8 دی 1393

بدون عنوان

محیا علاقه زیادی به بازی با پازل داره و سعی می کنه هر چیزی را جای خودش بگذاره  و با بازی حلقه ها  مفهوم اندازه ها را درک کرده و اولش اشتباه زیاد می کرد ولی بعد از مدتی سریع 5 حلقه را درست می کنه و با لگو هم برای من قطار درست می کنه و می گه مازهرا بگیر و منتظر تشویق می مونه و خودش صدا قطار در میاره می گه :قام قام محیا صبح بعد از بلند شدن نگاه به عکس مشهدش می کنه می گه مشده بابا الهه مدوله و همه کسانی که بودن را می گه  و میگه بابا بود و هر وقت از جایی میایم گزارش میده که کی بود و کی نبود. دخترم هنوز بوس یاد نگرفته و فقط آب دهن می چسبونه و بوسش صدا نداره و اصلا خوشش نمیاد کسی بوسش کنه محیا همه ...
27 آذر 1393

بدون عنوان

   محیا وقتی می خواد ما را بلند کنه با زور  می گه پاشو پاشو و امان از اینکه بلند نشیم بعد از بلند شدن هم ولمون می کنه میره تا اینکه دوباره بشبنیم محیا پس از کار خرابی ......مامان پی تی ......و میره به سمت حموم و می گه .....بشور ...
11 آذر 1393

19ماهگی محیا

محیا بعد از زدن امپول شب ها از خواب بلند می شه و می گه با گریه نزن نزن محیا به مامانم می گه ملوله(محبوبه) از علایق محیا کتابه که خیلی اروم ورق میزنه فقط گاهی پاره میکنه که سریع ورق میزنه من نبینم محیا تا بابا زهیر می بینه میگه بییم باجون محیا بخاری داغه دست نزنی چند دقیقه بعد مامان مامان داغ (خدارو شکر خاموش بود)
8 آذر 1393

18ماهگی محیا

              محیا در شمال با دیدن دریا حسابی هیجان زده شد و   با کمک بابا محمد خودش و خیس و شنی کرد (مهر93)  جواب محیا بعد از صدا کردنش:هان   کلمات جدید محیا:دوشت دارم -شلام- عکش تو (فقط  عکس خودش را هم می گه عکس تو) _ زهرا(به جای مامان ) محیا بعد از پاره کردن تسبیح الهه : بایی الا زد (برای اینکه همه الهه دعوا کنن که باهاش قهر کرده) دست در بینی کار جدید نی نی محیا بعد از خواب پریدن :زهرا دویدم بالای سرش دیدم با گریه می گه: ترسیده(یعنی خودش ترسیده) محیا علاقه زیادی به نماز خواندن داره و وقتی دید چادر نداره کیسه ...
10 آبان 1393

بدون عنوان

محیا از 15 ماهگی به بعد خیلی زبونش باز شده و گاهی آروم با خودش حرف می زنه و کلماتی مانند باجونو وماجون(باباجون ومامان جون)-پشتو(پرستو) و تکرار می کند. محیا به سوسک هم ارادت خاصی داره چند روز پیش جنازه سوسک از زمین برداشت که با جیغ من پرتش کرد و از اون روز کمی ترسیده و در خونه مرتب دنبال جوجو می گرده و هر چیز سیاه می بینه من را صدا می کنه محیا تبلیغ خیلی دوست داره و سریع خودش به تلویزیون می رسونه مخصوصا لوسی و موقع فیلم دیدن من تلویزیون خاموش می کنه که من هم یک دفعه این کار را با خودش کردم فریاد اعتراضش بلند شد. ...
15 مهر 1393